رهایی زبان

با یاد خدا

هر وقت می خوام یه مطلب جدید بذارم ، دنبال یه حرف جدید ، یه چیز قلمبه و سلمبه ، یه چیزی که تاحالا کسی نگفته و خلاصه از اینجور چیزا میگردم . اگه هم یه موقعی خیلی اتفاقی یه چیزی پیدا کنم و بنویسم ، یه دور میخونمش و پاکش میکنم . 

خسته شدم . 

دیگه می خوام  با زبان ساده خودم بنویسم . خدا هیچکسو عین دیگری خلق نکرده پس نتیجه میگیریم که زبان این مخلوقات هم نمیتونه عینا مثل هم باشه حتی اگه خیلی ساده باشه .

یکی از اشرف مخلوقات کار قشنگی میکرد  ، پاورقی هر برگه ای رو اختصاص میداد به سخنی منظوم یا صحبتی از یک آدم بزرگ.

منم دوست دارم این کارو انجام بدم .





دلا تا کی در این زندان فریب این و آن بینی 

یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی

(سنایی)

اولین نوشته

به نام بهترین بازدید کننده 




دیدار برای عموم آزاد است